در قسمت قبلی در مطلب از نظریه اجتماعی تا فضای اجتماعی، ۴ نوع ساختار اداره جامعه معرفی گردید که هر یک دارای خصوصیات منحصر به فردی بود. حال در این مطلب، جوامع متناسب با سه مدل از ساختارهای مطرح شده در قسمت قبل معرفی گردیده است. 

شهر و جامعه استیلا

اولین جامعه‌ای که بررسی می‌شود، جامعه استیلا است. در این جامعه، رابطه‌ی عمودی ارباب و رعیت حاکم است. این رابطه بر اساس ترس و جبر شکل می‌گیرد و شهر نیز دقیقاً همین نوع رابطه را بازتولید و بازتعریف می‌کند. به‌طور مثال، اگر در بم باستانی بیدار شوید و چشمتان را باز کنید، قلعه حاکم را در مرکز شهر خواهید دید. در اینجا، طبقات اجتماعی به‌طور مشخص تعیین شده‌اند و تغییر آن‌ها به‌راحتی امکان‌پذیر نیست. نظام نمادها و نشانه‌های این شهر، به‌ویژه تقسیمات اراضی و ساختارهای فیزیکی، تماماً به این نظم اجتماعی تأکید دارند و آن را تثبیت و بازتولید می‌کنند. 

نظریه اجتماعی تا فضای اجتماعی

با ورود به دوران مدرن، رابطه استیلاء در قالب «سلطه نخبگان» نمایان می‌شود. سلطه نخبگان، می‌تواند حتی از سلطه مدیران نیز شدیدتر باشد. نظریه «دست برتر معمار» لوکوربوزیه که مخالف با رابطه‌ی بین معماری و فرهنگ است، بیان می‌کند که معمار است که زندگی و کالبد شهر را طراحی می‌کند و باقی افراد موظفند که زندگی خود را مطابق با طراحی او شکل و انطباق دهند. زمانی که اعتراضاتی نسبت به طراحی‌های معمارانی همچون لوکوربوزیه مطرح می‌شود که چرا در هند همان آپارتمان‌هایی را طراحی می‌کند که در برزیل یا فرانسه، او پاسخ می‌دهد: «وقتی تیرآهن را به هند یا برزیل می‌فرستم، مگر غیر از تیرآهن فرانسوی است؟ من بر اساس استانداردهای علمی طراحی می‌کنم و این طراحی در هر کجا که باشد، کاربرد خواهد داشت. انسان‌ها نیز باید خود را مطابق با این استانداردها تطبیق دهند و شکل بگیرند».

شهرو جامعه بازار

در جامعه بازار، روابط افقی و برابر مدنظر است. برخلاف جامعه استیلا که به دنبال ایجاد روابط عمودی و سلطه است، در جامعه بازار، تعاملات و روابط باید به‌صورت برابر و بدون تسلط شکل گیرد. این تغییر بنیادین در نوع رابطه اجتماعی، نیاز به طراحی شهرهایی دارد که با این اهداف سازگار باشند. برای مثال، در طرح‌های مدرن شهرسازی، تمرکز بر طراحی فضاهایی است که روابط اجتماعی را تسهیل کند و از سلطه نخبگان یا روابط سلسله‌مراتبی جلوگیری کند. 

یکی از نمونه‌های این نوع طراحی، مدل «توسعه شهری ترانزیت‌محور» (transit oriented development)  است که توسط پیتر کالتورپ در اواسط دهه ۱۹۹۰ مطرح شد. این مدل بر بازپس‌گیری فضاهای شهری از دست ماشین‌ها و بازگرداندن آن‌ها به مردم تأکید دارد. در این مدل، شهر باید به‌گونه‌ای طراحی شود که پیاده‌روی، دوچرخه‌سواری و حمل‌ونقل عمومی در اولویت قرار گیرد. طرح‌های شهری مانند این، که توسط کمیته TOD در شهر تهران مطرح شده است، در تلاش است تا فضاهایی را ایجاد کند که در آن، مردم بدون نیاز به خودرو، بتوانند به تمامی خدمات و امکانات دسترسی داشته باشند.

در این طرح‌ها، از ایستگاه‌های مترو به‌عنوان نقاط مرکزی استفاده می‌شود. در اطراف این ایستگاه‌ها، ساختمان‌های بلندمرتبه و فضاهای مسکونی، تجاری و خدماتی طراحی می‌شود تا تمامی نیازهای شهروندان در شعاع ۲۰۰ متری از محل سکونت‌شان قرار گیرد. این امر سبب می‌شود که نیاز به استفاده از خودرو به حداقل برسد و در نتیجه، معابر کمتر شلوغ و فضاهای عمومی
برای پیاده‌روی و تعاملات اجتماعی بیشتر در دسترس قرار گیرد. 

این نوع طراحی، برای جامعه بازار بسیار بهینه‌تر است، چرا که در چنین فضایی، کسب‌وکارها بر اساس رقابت و طمع رشد می‌کنند. به‌عنوان مثال، اگر یک مغازه کفاشی در محله‌ای باشد و شاپینگ سنتر در نزدیکی آن ساخته شود، احتمال ورشکستگی مغازه کوچک افزایش می‌یابد و کسب‌وکارش به واحد تجاری داخل شاپینگ سنتر منتقل می‌شود. در این فضا، رقابت به‌طور طبیعی به وجود می‌آید و افراد برای بهبود کسب‌وکار خود مجبورند با دیگران رقابت کنند، که این امر با طمع و میل به پیشرفت سازگار است. 

در مقابل، در جامعه‌ای که در آن روابط انسانی بر اساس محبت و ارتباطات غیررقابتی شکل می‌گیرد، این نوع رقابت ممکن است برهم زننده نظم اجتماعی باشد. به‌عنوان مثال، اگر شما از مغازه‌ کفش‌فروشی محله خودتان خرید کنید تنها به دلیل اینکه صاحب آن را می‌شناسید که دارای فرزندی معلول است و به کمک مالی احتیاج دارد، این نوع رفتار، در جامعه بازار که بر اساس رقابت و طمع شکل می‌گیرد، اختلال ایجاد می‌کند. 

یکی از رؤسای اسبق بانک مرکزی به یکی از علمای قم گفته بود: «چرا این‌قدر قرض‌الحسنه را ترویج می‌کنید؟ این کار اخلال در نظام اجتماعی است.» چرا؟ اساتید بازار معتقدند که بازار مانند دریاست؛ دریا موج می‌زند و اجساد را بیرون می‌اندازد، همان‌طور که بازار نیز با ایجاد موج‌های رقابتی، کسب‌وکارهای ناکارآمد را حذف کرده و خود را زلال و رقابتی نگه می‌دارد. 

مثلاً یک شوک تورمی با هزینه‌ای بسیار بالا ایجاد می‌شود. در این شرایط، اگر پولی با بهره صفر، تحت عنوان قرض‌الحسنه، به کسب‌وکارهای ناکارآمد داده شود، آن‌ها می‌توانند از این موج عبور کرده و به سلامت در سوی دیگر بایستند. در نتیجه، بازار همچنان غیررقابتی باقی می‌ماند. 

برای جلوگیری از این اتفاق، چه باید کرد؟ یکی از راه‌ها، حذف سوخت‌های ناسازگار با جامعه بازار است. این موارد باید محدود و دشوار شوند، در حالی که طمع و رقابت، که به‌عنوان عوامل بهینه‌ساز بازار شناخته می‌شوند، تسهیل و تقویت گردند. این اظهارنظر، نه به دلیل مخالفت با دین، بلکه به‌عنوان یک تحلیل اجتماعی مطرح شد؛ چرا که برای حفظ نظام رقابتی، باید از ساختارهای غیررقابتی و حمایتی مانند قرض الحسنه جلوگیری کرد تا فضای رقابت، آزاد و سالم باقی بماند.

وقتی آن کفاش ورشکسته شد و به شاپینگ سنتر منتقل شد، در آنجا هزاران مشتری و صدها فروشنده حضور دارند و هیچ‌کس دیگری را نمی‌شناسد. این فضا، بستر مناسبی برای رشد بذر طمع و رقابت فراهم می‌آورد. طمع و رقابتی که به قول ایمانوئل کانت، بدون آن‌ها، زندگی انسان‌ها مانند گوسفندانی خواهد بود که با یکدیگر مهربان و مانند گوسفندان عقب‌افتاده‌اند. کانت معتقد بود رقابت و طمع از ضرورت‌های پیشرفت و تکامل اجتماعی هستند.

بنابراین، آن رئیس اسبق بانک مرکزی ایران که پیش‌تر از او نقل قولی ارائه شد، عنادی با دین و قرض‌الحسنه ندارد. بلکه او در حال رصد دقیق نظام اجتماعی تحت مدیریت خود است. این موضوع مشابه این است که فرض کنید کسی آب را در باک یک خودروی بنزین‌سوز بریزد. مسلماً صاحب خودرو شکایت خواهد کرد زیرا خودروی او در این شرایط حرکت نخواهد کرد. هرچند کسی که آب را در باک خودرو ریخته است توضیح دهد که خودرو باید با آب کار کند؛ زیرا آب که می‌سوزد، اکسیژن و هیدروژن تولید می‌کند و آلودگی ایجاد نمی‌شود، در حالی که فرایند تولید آن نیز آسیب کمتری به محیط‌زیست وارد می‌آورد. صاحب خودرو به او خواهد گفت: «تمامی صحبت‌های شما قابل پذیرش است، اما باید خودرویی طراحی کنید که با آب کار کند. آن‌وقت ما دعا خواهیم کرد و از شما تشکر خواهیم کرد.» ولی در شرایط کنونی، سوخت این خودرو بنزین است و نباید آب در آن ریخته شود.

جامعه‌ای که بر مبنای اصول بازار شکل می‌گیرد، سوخت حرکت آن بر پایه طمع بنا نهاده می‌شود. در چنین ساختاری، اگر محبت را که در جایی دیگر به‌عنوان محور روابط اجتماعی معرفی شده است، جایگزین این سوخت کنیم، تعادل نظام بازار دچار اختلال خواهد شد. از همین رو، هنگامی که از قرض‌الحسنه سخن به میان می‌آید و گفته می‌شود که این قرض، در حقیقت قرض به خداوند است، در چنین نظامی، نه‌تنها جایگاهی نمی‌یابد، بلکه به‌عنوان عاملی مخل در سازوکارهای اقتصادی تلقی می‌شود.

مثال دیگری نیز در این زمینه قابل طرح است. گفته می‌شود که دلیل آبیاری مداوم برنج، صرفاً نیاز آن به آب نیست، بلکه این میزان از آبیاری موجب می‌شود که سایر بذرها توان رقابت با آن را از دست بدهند. در چنین شرایطی، نیازی به وجین کردن و حذف علف‌های هرز به‌صورت روزانه وجود ندارد، چرا که خودِ این بستر، به شکلی طبیعی و با کارآمدی بیشتر، رشد برنج را تضمین می‌کند.

این بستر نیز به گونه‌ای شکل گرفته است که در آن، طمع مجال رشد یابد. اما آیا در چنین فضایی امکان بروز محبت وجود دارد؟ بله، اما به‌ندرت و در مواردی استثنایی. این محبت همچون سبزه‌ای است که از زیر آسفالت سر برمی‌آورد یا مانند گندمی است که در میان مزرعه‌ای از برنج می‌روید—اتفاقی دشوار و ناپایدار. در تعبیری قرآنی: 

﴿ٱلبَلَدُ ٱلطَّیِّبُ یَخرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذنِ رَبِّهِۦ وَٱلَّذِی خَبُثَ لَا یَخرُجُ إِلَّا نَکِدا﴾ (الأعراف: ۵۸) 

«سرزمین پاک، گیاه خود را به فرمان پروردگارش می‌رویاند، ولی آنکه ناپاک است جز گیاهی ناچیز و بی‌ارزش نمی‌رویاند.» 

زمین پاک، بستری مناسب برای رشد و شکوفایی فراهم می‌کند، اما زمینی که آلوده و ناسازگار باشد، حتی اگر گیاهی در آن بروید، ضعیف و ناپایدار خواهد بود. تفاوت میان این دو، تفاوتی بنیادین و سرنوشت‌ساز است.

این نقاط روی نقشه در کنار یکدیگر قرار گرفته و می‌توانند در یک بازه زمانی، چهره‌ی تهران را دگرگون سازند. اما زمانی که تهران به‌طور کامل دستخوش تغییر شود، چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟ 

در تصویر زیر نقل قولی از شورای شهر تهران، چنین آمده است: «بخش خصوصی در گذر زمان، خدمات سکونت، درمان، آموزش، ورزش، فرهنگ و تفریح را عرضه می‌کند.».

وقتی سخن از سکونت، درمان، آموزش، ورزش، فرهنگ و تفریح به میان می‌آید، درواقع تمام ابعاد زندگی انسان مدنظر قرار گرفته است. بنابراین، همه‌ی زندگی ما به‌تدریج در مدار سودآوری بخش خصوصی قرار می‌گیرد و سود، به‌عنوان محور اصلی شکل‌گیری خدمات و نیازهای اساسی جامعه مطرح می‌شود.

بخش خصوصی‌ای که در اینجا مطرح است، به معنای بخش مردمی، خیّران و واقفان نیست. همان‌طور که از اسناد تاریخی پیداست پس از ورود اسلام، اداره‌ی شهرها بر پایه‌ی وقف و فعالیت‌های خیریه شکل می‌گرفت. شاهان قاجار و صفوی خود مستقیماً در محله‌ها برای ساخت آب‌انبار و تأمین دیگر امکانات اقدام نمی‌کردند. نهایتاً در میدان شاهی یا میدان اصلی شهر، پروژه‌هایی را اجرا می‌کردند، اما اداره‌ی سایر بخش‌های شهر بر عهده‌ی واقفان و خیّران بود. 

حتی اگر اعضای خاندان شاهی، مانند مادر شاه، خواهران، برادران یا دیگر بستگان او، اقدامی انجام می‌دادند، این کار را نه به عنوان خدمات حکومتی، بلکه در قالب امور خیریه انجام می‌دادند. اما در ساختار جدید، این بخش خصوصیِ خیّر و مردمی جای خود را به بخش خصوصیِ سوداگر داده است، بازیگری که به دنبال سرمایه‌گذاری و طرح‌های تجاری است. در چنین شرایطی، محور زندگی نه بر پایه‌ی خیر و وقف، بلکه بر مبنای سودآوری و منافع اقتصادی شکل می‌گیرد.

نکته‌ی طلایی این تصویر و نقل قول از شورای شهر دقیقاً در همین نکته نهفته است: این روند، به‌صورت «طبیعی» رخ می‌دهد. این همان مقدمه طبیعت و صناعتی است که در ابتدای گفتار، بیان شد. این طبیعت به شکلی کاملا طبیعی و به مرور زمان، ولایت و سرپرستی جامعه را به یک سرمایه‌دار سوداگر بخش خصوصی ارائه خواهد کرد. 

به بیان دیگر، این ساختار، آینده‌ی درمان، آموزش، فرهنگ و حتی تربیت فرزندان را در اختیار صاحبان سرمایه قرار می‌دهد. در چنین مدلی، شما نمی‌توانید به‌سادگی بگویید که سرپرست جامعه نباید یک سوداگر باشد، بلکه باید فردی اهل ایثار و آگاهی‌بخشی باشد. چراکه در اینجا، یک تضاد بنیادین میان «صناعت» و «طبیعت» شکل می‌گیرد. طبیعتی که ساخته شده، سرپرستی سرمایه‌دار را می‌طلبد و اگر بخواهید آن را تغییر دهید، صناعت شما در برابر این طبیعت از پیش ساخته‌شده، ناتوان خواهد بود. 

در نتیجه، هرچقدر هم که سرمایه‌گذاری کنید، نه‌تنها به زندگی مطلوب نزدیک‌تر نمی‌شوید، بلکه بیشتر از آن فاصله می‌گیرید. چرا؟ چون به این نکته توجه نشده که طبیعتِ ساخته‌شده باید در هماهنگی با صناعتی باشد که به دنبال آن هستید.

معمار و شهرساز در این میان می‌تواند موضعی خنثی اتخاذ کند و چنین بیان کند که تعیین مسیر جامعه، خارج از حوزه‌ی تخصص اوست. اینکه یک جامعه، پیمان اجتماعی مشترک و آرمان‌های خود را بر مبنای جامعه‌ی بازار بنا نهاده باشد، یا بر اساس الگوی جامعه‌ی انبیا، آنارشیسم، یا جامعه‌ی استیلا، مسئله‌ای است که به سیاست‌گذاران و متفکران اجتماعی بازمی‌گردد. 

اما آنچه یک معمار و شهرساز می‌تواند اظهار کند، آن است که اگر هدف، دستیابی به جامعه‌ای مبتنی بر امامت و امت است، این مسیر با الگوی «Transit-Oriented Development» (TOD) قابل تحقق نخواهد بود. چنین تناقضی مانند آن است که راهنمای راست را فعال کنند اما در نهایت به چپ بپیچند. در اینجا، نقش معمار و شهرساز نه در تعیین آرمان‌های جامعه، بلکه در شفاف‌سازی این تناقضات و پیامدهای کالبدی آن‌ها نهفته است.

شورای شهر تهران، هرچند که کمیته TOD میراثی از مدیریت پیشین آن به شمار می‌آید، اما همچنان در دوره‌ی فعلی نیز با جدیت پیگیری می‌شود؛ آن هم تحت لوای شعاری همچون “شهر ایرانی-اسلامی.” این بدان معناست که آخرین نسخه‌ی الگوی جامعه‌ی بازار، اکنون در قامت نسخه‌ای برای جامعه‌ی امامت-امت به شهروندان عرضه می‌شود. 

در چنین شرایطی، وظیفه‌ی کارشناسان و متخصصان حوزه‌ی شهرسازی آن است که این تضاد بنیادین را تبیین کنند. اگر هدف، ایجاد جامعه‌ای مبتنی بر اصول جامعه بازار است، باید منطق و شعار متناسب با آن نیز به کار گرفته شود. اما اگر جامعه‌ی امامت-امت مدنظر است، نباید طبیعتی ارائه شود که در تعارض با صناعت آن باشد. در این میان، دو راهکار ممکن است: یا باید صناعت را با طبیعت موجود سازگار ساخت، یا طبیعت را در راستای همان صناعتی که شعار آن داده می‌شود، بازتعریف کرد. 

چرا که تضاد میان طبیعت و صناعت، چیزی فراتر از یک ناهماهنگی نظری است؛ این تعارض، شکاف‌های اجتماعی ایجاد می‌کند و بستر تنش‌های مداوم را فراهم می‌آورد. از همین رو، چنین گسلی باید به درستی شناسایی و در جهت رفع آن اقدام شود.

شهر و جامعه آنارشیسم

جامعه‌ی آنارشیسم، همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، در پی ایجاد کلونی‌های مستقل و مجزا از یکدیگر است و تمایلی به شکل‌گیری حکومت مرکزی بزرگ ندارد. از همین رو، نظریاتی همچون «اکوپولیس» و «اکوویلیج» سازگاری بیشتری با این رویکرد اجتماعی دارند.

در چارچوب این نظریات، شهر متمرکز نه‌تنها بستری برای زیست انسان تلقی نمی‌شود، بلکه به‌عنوان عاملی مخرب در نظر گرفته می‌شود که به‌تدریج ساکنان خود را از میان می‌بَرد. در این نگاه، انسان‌ها همچون قورباغه‌هایی هستند که در دیگی از آب در حال جوش، به‌تدریج و بدون آگاهی از سرنوشت محتوم خود، به نابودی نزدیک می‌شوند. 

ذغال‌هایی که این دیگ را گرم می‌کنند، چیزی نیستند جز برج‌ها و آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده‌ای که سوخت مداوم این روند را تأمین می‌کنند. از آنجا که این فرایند، تدریجی است، درک آن برای ساکنان شهر دشوار می‌نماید. اما از دیدگاه این نظریات، تنها راه نجات، آگاهی از این روند و سپس گریز از شهرهای متمرکز است؛ فراری که به سمت زیستگاه‌هایی کوچک‌تر، خودمختار و مبتنی بر پایداری زیست‌محیطی هدایت می‌شود.

بنابراین، شهر متمرکز نه‌تنها ساکنان خود را به‌عنوان مظروف در ساختار خویش مستهلک می‌سازد، بلکه طبیعت را که ظرف این زیستگاه است، به نابودی می‌کشاند. در چنین نظامی، هم انسان و هم محیط پیرامونی‌اش، به‌تدریج فرسوده و از میان برداشته می‌شوند.

راه برون‌رفت از این چرخه، بازگشت به مقیاس‌های کوچک‌تر و احیای کنش‌های انسانی در قالبی ملموس و مستقیم است. در این چارچوب، انسان نه‌تنها باید با دست خویش در محیط زیست خود مداخله کند، بلکه باید ارتباط خود را با طبیعت بازتعریف کرده و آن را به‌گونه‌ای تنظیم نماید که از همزیستی پایدار میان انسان و محیط، نظمی نوین پدید آید.

پروژه رِگِن در هلند 

در این پروژه، که برای هلند طراحی شده، ۲۵ خانه حول یک محوطه دایره‌ای شکل قرار دارند. این خانه‌ها قابلیت تولید و تأمین نیازهای خود را دارند و به‌نوعی شبیه گلخانه عمل می‌کنند. در این مدل، ساکنان به‌طور خودکفا نیازهای خود را تأمین کرده و ارتباط مستقیمی با طبیعت برقرار می‌کنند.

مهم‌ترین ویژگی‌ها و امکانات این پروژه به شرح زیر است:

  1. کشاورزی هیدروپونیک

   – استفاده از کشاورزی هیدروپونیک برای تولید محصولات کشاورزی بدون نیاز به خاک.

  1. باغ‌های فصلی

   – ایجاد باغ‌هایی که می‌توانند محصولات مختلف را بسته به فصل‌ها تولید کنند.

  1. ۳. پرورش ماهی و دام زنده

   – پرورش ماهی و دام به‌عنوان منابع پروتئینی در این فضای خودکفا.

  1. ۴. بازیافت زباله

   – سیستم‌های بازیافت زباله برای کاهش تولید ضایعات و بازگرداندن مواد به چرخه استفاده.

  1. ۵. استفاده از انرژی‌های طبیعی

   – استفاده از انرژی‌های طبیعی همچون بیوگاز و منابع تجدیدپذیر برای تأمین نیازهای انرژی.

  1. ۶. استحصال آب و بازیافت آب خاکستری

   – استفاده از سیستم‌های جمع‌آوری و بازیافت آب، از جمله آب خاکستری، برای تأمین نیازهای آبی.

  1. خودکفایی در تأمین نیازها

   – هدف نهایی این است که خانه‌ها تا حد ممکن از شبکه‌های متمرکز بیرون بیایند و خودشان نیازهای اولیه‌شان را تأمین کنند.

  1. ارتباط صمیمانه با طبیعت

   – خانه‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که ساکنان، از جمله خانم خانه و بچه‌ها، به‌طور مستقیم و صمیمانه با طبیعت و انواع مختلف آن در ارتباط باشند.

  1. مقیاس محدود روابط

   – روابط انسانی در مقیاس محدود و صمیمانه انجام می‌شود و هیچ‌گونه بیگانگی و انبوهی که در شهرهای بزرگ وجود دارد، در این فضا جایی ندارد.

  1. مصرف محصولات مزرعه در محل

    – مصرف محصولات کشاورزی در همان فضا، با ایجاد رستورانی که از محصولات تولیدی مزرعه استفاده می‌کند.

در نهایت، این پروژه یک نمونه بارز از جامعه‌ای است که در آن، زندگی انسان‌ها و طبیعت به‌طور مستقیم و متقابل در تعامل هستند، و تمامی نیازهای روزمره در مقیاس کوچک و خودکفا تأمین می‌شود.

یکی از نظر‌سنجی‌های مهمی که تیم افکت، طراح پروژه رِگِن، به آن اشاره دارد، توسط موسسه یوگاب انجام شده است. طبق این نظر‌سنجی، از جمعیت تخمینی ۱۰ میلیارد نفر در سال ۲۰۵۰، حدود ۴ میلیارد نفر، معادل ۴۰ درصد، تمایلی به زندگی در شهرهای انبوه نخواهند داشت. این افراد همچنین روستا را به‌عنوان جایگزینی برای زندگی شهری نمی‌خواهند؛ بلکه جای سومی را ترجیح می‌دهند که از امکاناتی همچون رسانه، برق و تکنولوژی برخوردار باشد، اما در عین حال شلوغی، انبوهی و فاصله از طبیعت که در شهرها وجود دارد را نداشته باشد. 

این جایگاه سوم که به‌دنبال آن هستند، به‌عنوان اکو سیتی، اکو ویلیج یا اربن ویلیج شناخته می‌شود. این نگاه و نگرش، مبنای طراحی‌ها و پیگیری‌های آن‌ها در راستای ایجاد شهرهایی کوچک‌تر، پایدارتر و هماهنگ با طبیعت است.

این ۴۰ درصد همچنان در اقلیت قرار دارند و اکثریت ۶۰ درصدی که متمرکز بر مراکز ثروت و قدرت هستند، همچنان زندگی شهری را ترجیح می‌دهند؛ اما بااین‌حال، این اقلیت ۴۰ درصدی، رقم قابل‌توجهی است، جمعیتی حدود ۴ میلیارد نفر در مقیاس جهانی. 

اگر همین نسبت را به ایران تعمیم دهیم، بیش از ۳۰ میلیون نفر در کشور، تمایل و توانایی زندگی در این الگوی جدید را خواهند داشت. ازاین‌رو، هر فرد یا نهادی که درباره آینده سکونتگاه‌های بشر تصمیم‌گیری می‌کند، باید به این تقاضا و ظرفیت بالقوه توجه داشته باشد و در سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های خود، آن را مدنظر قرار دهد.

این جمعیت ۴۰ درصدی همچنان در اقلیت قرار دارند و اکثریت ۶۰ درصدی که متمرکز بر مراکز ثروت و قدرت هستند، همچنان زندگی شهری را ترجیح می‌دهند؛ اما بااین‌حال، این اقلیت نیز رقم قابل‌توجهی را شامل می‌شود،  جمعیتی بالغ بر ۴ میلیارد نفر در مقیاس جهانی. 

اگر همین نسبت را به ایران تعمیم دهیم، بیش از ۳۰ میلیون نفر در کشور، تمایل و توانایی زندگی در این الگوی جدید را خواهند داشت. ازاین‌رو، هر فرد یا نهادی که در درباره آینده سکونتگاه‌های بشر تصمیم‌گیری می‌کند، باید به این تقاضا و ظرفیت بالقوه توجه داشته باشد و در سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های خود، آن را مدنظر قرار دهد.

در راستای پاسخ‌گویی به این نیازها، برخی شرکت‌ها به طراحی خانه‌های «انرژی صفر» روی آورده‌اند؛ خانه‌هایی که به ساکنان این امکان را می‌دهند، که حتی در دشت‌ها و بیابان‌ها، انرژی موردنیاز خود را از طبیعت تأمین کنند. این مفهوم پاسخی است به ناتوانی دولت‌ها در تأمین زیرساخت‌های انرژی در مناطق دورافتاده، و به افراد اجازه می‌دهد که به‌طور مستقل منابع انرژی خود را مدیریت کنند. 

علاوه بر این، شبکه‌های جهانی مانند Global Ecovillage Network  (شبکه جهانی اکووِیلیج‌ها) به شکل‌گیری اجتماعات جدید کمک می‌کنند. این شبکه‌ها با انتشار مانیفست‌های خاص، اعضای خود را تحت راهبری و هدایت قرار می‌دهند. اگر به محتوای این مانیفست‌ها توجه شود، سه اصل کلیدی در بعد اقتصادی آنها برجسته است: چرخش مالی درون مجموعه، مشارکت حداکثری انسانی، و تکیه بر بنگاه‌های اقتصادی خانگی. هر سه این اصول، در تضاد مستقیم با الگوی مسلط سرمایه‌داری جهانی هستند که در آن، شرکت‌های چندملیتی، تولید مکانیزه و اقتصاد کلان، جایگزین فعالیت‌های محلی و درون‌زا شده‌اند. 

در بُعد زیست‌محیطی نیز، این شبکه‌ها بر خودکفایی انرژی، استفاده پایدار از منابع، و کاهش وابستگی به زیرساخت‌های متمرکز تأکید دارند. اما مهم‌تر از همه، آنها به‌جای رقابت و غریبگی، اتحاد، انسجام و مشارکت اجتماعی را ترویج می‌کنند. شبکه جهانی اکووِیلیج‌ها تاکنون بیش از ۱۰ هزار پروژه پایلوت را در سراسر جهان به هم پیوند و تحت
راهبری خود قرار داده است. 

مؤسس این شبکه، زنی دانمارکی است که از سال ۱۹۴۲ کار خود را آغاز کرد. با حمایت نهادهایی مانند UN-Habitat، این حرکت گسترش یافت و به یکی از مهم‌ترین جریان‌های موازی با شهرنشینی مدرن تبدیل شد؛ جریانی که نه تنها به دنبال تغییر در سبک زندگی، بلکه در پی تحول در نحوه سازمان‌دهی اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی جوامع انسانی است.

تا اینجا، سه نوع شهر سازگار با جهان‌های اجتماعی مختلف — استیلا، بازار، و آنارشیسیم — مورد بررسی قرار گرفت. حالا به‌طور منطقی، باید وارد بحث شهر سازگار با جهان انبیاء یا جامعه‌ی امامت و امت شویم. با این حال، بر اساس تجربه‌هایی که در ارائه‌های قبلی مشاهده شد، زمانی که این مفهوم مطرح می‌شود، شبهه‌ای در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که آیا این الگوی پیشنهادی با کارآمدی همخوانی دارد یا خیر؟ آیا این مدل با علم و تجربه‌های روز جهانی هم‌راستا است یا نه؟ 

به همین دلیل، قبل از ارائه‌ی طرح پیشنهادی شهر در این بخش، مروری بر تجارب منتخب جهانی خواهیم داشت تا نشان دهیم این الگوهای شهری نه تنها با مبانی فرهنگ بالادست سازگارند، بلکه از کارآمدی و تطابق با تجارب جهانی نیز برخوردار هستند.

تا این مرحله، سه الگوی شهری متناسب با نظام‌های اجتماعی استیلا، بازار و آنارشیسم مورد بررسی قرار گرفت. در ادامه، بررسی شهر سازگار با نظام امامت و امت ضروری به نظر می‌رسد. بااین‌حال، طرح این الگو معمولاً با این پرسش همراه است که آیا چنین مدلی، علاوه بر انطباق با مبانی فرهنگی بالادستی، از کارآمدی لازم برخوردار است؟ همچنین، میزان سازگاری آن با علم و تجارب روز جهانی مورد سؤال قرار می‌گیرد. 

ازاین‌رو، پیش از ارائه‌ی طرح پیشنهادی، مرور تجارب منتخب جهانی ضرورت می‌یابد تا پیوند میان مبانی نظری، کارآمدی عملی و تطابق با الگوهای موفق معاصر روشن گردد. لذا در فصل آینده به مرور برخی تجارب جهانی پرداخته شده است و سپس مدل پیشنهادی ارائه گردیده است.

دکتر عباس جهانبخشمشاهده نوشته ها

او متولد 1358 در شهر اصفهان و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد معماری دانشگاه هنر تهران است. دوره دکتری خود را با گرایش معماری اسلامی در دانشگاه هنر اصفهان گذرانده و هم اکنون به عنوان عضو هیئت علمی این دانشگاه مشغول فعالیت است. وی همچین دارای تحصیل آزاد حوزوی در مدرسه علمیه مبارکه معصومیه قم بوده و ضمن شرکت در درس خارج فقه عمران شهری آیت الله اراکی به فعالیت های پژوهشی طراحی و گفتمان‌سازی در اندیشکده مطالعات راهبردی زیست شهر اسلامی و نهادهایی همچون فرهنگستان علوم اسلامی، کارگروه فقه نظام عمران شهری و ستاد راهبری معماری و شهرسازی مرکز مدیریت حوزه علمیه مشغول است. موضوع رساله دکتری ایشان نیز روش‌شناسی نظریه پردازی در علوم انسانی اسلامی بوده است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *